10 پرسش کلیدی برای شناخت بهتر انسان ها

در کسب و کار و در زندگی، حساسترین انتخابی که ما انجام می‌دهیم، مربوط به مردم است. اما هنوز، قضاوت خوب داشتن از مردم سخت و دشواراست. چگونه می‌توانیم در اولین برخورد با مردم، درباره آنها تصور درستی داشته باشیم و بدون نقص و شفاف آنها را بشناسیم و درک کنیم و دانش خودمان را درباره افراد، گسترش دهیم؟

کارآسانی که انجام شده است، تمرکز برشاخص‌های بیرونی یعنی نمره‌های سیستم پژوهشی و دانشگاهی، ارزش در شبکه‌های بین مردم، موقعیت اجتماعی وعنوان شغلی است. رسانه‌های اجتماعی  اجازه اضافه کردن لایه‌های جدیدی از ارزش بیرونی را به ما داده است: چقدردوست در فیس بوک داشته باشند؟ معمولا چه کسی از افرادی که ما می‌شناسیم، در بین افراد به اشتراک گذاشته شده هستند؟ چه مقدار از کاربران توییتر را دارند؟

اما به گزارش هاروارد بیزینس ریویو، ارزش‌ها و اعتبارات بیرونی، فقط بخشی از داستان یک شخص را بازگو می‌کنند. آنها لازمند اما کافی نیستند. مسایل و جنبه‌هایی که آنها در نظر نمی‌گیرند، خصوصیات «نرم‌تر» و کمتر پیدای یک شخصیت است که به مراتب، عامل تعیین‌کننده‌تری از شخصیت یک فرد محسوب می‌شوند. شما می‌توانید مهارت‌ها، شخصیت و نگرش را- البته نه آن قدر زیاد- تعلیم بدهیم.

قضاوت با عوامل بیرونی و مبتنی بر مهارت درباره افراد، نسبتا یک مسئله عینی و کار سرراست و بی­آلایش است. اندازه‌گیری صفات و ویژگی‌های نرمتری مانند اراده یا نگرش، بسیار بسیار سخت­تر است و ارتباط فرد به فرد، با توجه و به دقت گوش دادن و مشاهده دقیق را شامل می‌شود. به همین دلیل است که یک مصاحبه شغلی باید از چند دقیقه پرسش و پاسخ درباره مهارتها فراتر برود و به مسایل پنهان­تر و پیچیده ­تر نیز بپردازد.

در طول سالیان، نگارنده مقاله، سوالات بالا را که در بهبود قضاوتش نسبت به مردم، به خصوص درباره شخصیت و نگرششان، کمک کرده‌اند، جمع‌آوری و منعکس کرده است. در این جا، ده سوال کلیدی که به شما در درک درونی بهتر "چرا" و "چگونه" ویژگی‌های شخصیتی پشت سر یک فرد کمک می‌کند، آمده است:

1- نسبت گوش دادن به سخن گفتن چیست؟ شما افرادی می‌خواهید که اعتماد به نفس داشته باشند و ازبیان دیدگاه های خود نترسند اما اگر نسبت حرف زدن به گوش دادن آنها بیشتر از حدود 60 درصد باشد، شما خواهید پرسید که چرا؟ آیا این به دلیل است که این شخص خودستا است و علاقه‌مند به یادگیری از دیگران نیست، یا فقط به خاطر این که عصبی و درهم و برهم است، این همه حرف می‌زند؟

2- آیا این فرد انرژی دهنده است یا انرژی گیرنده؟ نوع خاصی از افراد وجود دارند که متاسفانه فقط انرژی منفی پراکنده می‌کنند؛ شما می دانید که آنها چه کسانی هستند. از آن سو، کسانی هم هستند که به طور مداوم انرژی مثبت را به اشتراک می‌گذارند و نسبت به زندگی خوش‌بین هستند. یک ضرب‌المثل چینی وجود دارد که می‌گوید: «بهترین راهی که برای به دست آوردن انرژی وجود دارد، این است که آن را بدهید.» انرژی‌دهندگان مهربان و سخاوتمند هستند و از آن نوع افرادی هستند که شما فورا می‌خواهید با آنها وقت بگذرانید.

3- احتمال این که فرد به یک وظیفه «کنش» نشان دهد بیشتر است یا این که «واکنش» نشان دهد؟ بعضی از مردم، زمانی که یک وظیفه جدید بر عهده‌شان گذاشته می‌شود، بلافاصله وضعیتی بحرانی و تدافعی به خود می‌گیرند. اما افراد دیگر، به سوی کنش نشان دادن به وظیفه خود می‌روند و برای حل مشکل تلاش می‌کنند. برای بسیاری از مشاغل، شما نوع دوم را می‌خواهید.

4- آیا این فرد قلبا اعتماد دارد یا آدم چاپلوس و متملقی است؟ هیچ چیز چاپلوسانه‌ای مورد ستایش نیست و مدیران نباید با افراد متملق که بسیار رییس را بالا می‌برند یا احساسات اغراق شده از خود نشان می‌دهند، کنار بیایند. کار کردن با کسانی که می‌خواهند خودشان باشند، بسیار لذت‌بخش‌تر و راضی‌کننده‌تر است.

5.همسرش شبیه چیست؟ یکی از شرکای تجاری نگارنده، به یک نکته بسیار مهم برای مصاحبه استخدام افراد اشاره کرد؛ بیرون رفتن با همسر، شریک یا نزدیک ترین دوستش فرد. ما با شناختن کسی که بیشترین حشر و نشر را با فرد دارد و نیز با دیدن رفتار فرد با کسی که او را خیلی می‌شناسد، بسیاری حقایق درباره افراد می‌فهمیم.

6- فرد با کسی که او را نمی‌شناسد، چطور رفتار می‌کند؟ از سوی دیگر، مشاهده این که چگونه فرد با کسی که او را به سختی می‌شناسد، رفتار می‌کند، بسیار آموزنده است. این همان چیزی است که آزمایش "راننده تاکسی" نامیده می‌شود؛ آیا فرد در یک مکالمه واقعی با یک پیشخدمت در یک رستوران و یا راننده تاکسی، آدمی باز، مهربان و خوشحال است؟ آیا او آنها را نادیده می‌گیرد یا  به صورتی جسورانه با آنها رفتار می‌کند؟

7- آیا در پیشینه شخص یا عنصر ستیزه‌جویانه وجود دارد؟ مسائل مربوط به تاریخچه و پیشینه افراد را جدی بگیرید. تحقیقات نشان داده است که در دوسوم مواقع، استقامت یک فرد برای اصرار در موفق شدن در یک کار، به موفقیتهای او در گذشته ارتباط داشته است. بنابراین اگر یک فرد در پیشینه کاری خود و در اولین سالهای کسب و کار، شکست بخورد، احتمال شکست خوردن در سالهای بعد هم در او وجود دارد و برعکس، اگر یک فرد در دوران جوانی موفقیتهایی کسب کرد، در سالهای بعدی نیز بیشتر احتمال دارد که موفق باشد. بنابراین موفقیت یا شکست در پیشینه افراد، عنصر مهمی برای تصمیم‌گیری شما می‌تواند باشد.

8- این فرد چه چیزهایی را خوانده است؟ خواندن عمق می‌دهد؛ یکی را در درک تاریخ یا شکل دادن به ایده‌ها کمک می‌کند، در یکی باعث می‌شود که افکار و نکات ظریف جدید جرقه بزند و شما را در وضعیت مطلع شدن از وقایع جاری نگه می‌دارد. این یک کلی‌نگری به افراد است اما باید گفت که بیشترین افراد جالبی که نگارنده با آنها روبه‌رو شده است، زیاد می‌خوانده‌اند و خواندن عموما به افراد درجه‌ای از زکاوت و کنجکاوی را می‌دهد.

9.آیا شما می‌خواهید با این فرد به گردش­های طولانی بروید؟ این بند، یک نوع از «آزمون فرودگاه» است؛ این تست را سالها پیش نگارنده در اولین کارش یاد گرفت؛ وقتی که یک داوطلب برای کار را می‌خواهید استخدام کنید، به این فکر کنید که اگر در یک فرودگاه با او تنها گیر افتادید، چه رفتاری خواهد داشت و آیا می‌توانید او را تحمل کنید. این کمک می‌کند که درباره افراد راحت‌تر تصمیم بگیرید. در مدلی مشابه،  به این فکر کنید که آیا این فردی است که شما مدتی طولانی با او در خارج از کشور در یک ماشین رانندگی می‌کنید؟

10.آیا شما باور دارید که این شخص از خود آگاه است؟ مهم ترین پیش شرط برای رهبران بزرگ خود آگاهی آنها است. آیا فردی که می‌خواهید استخدام کنید، از یک زکاوت صادقانه که او چه کسی است و نقاط قوت و ضعفش چیست، برخوردار است؟ آیا او یک میل به یادگیری و گرفتن اقدامات لازم  بر اساس آگاهی‌های خود را دارد؟ معمولا این سوال خیلی سخت‌تر از پاسخ آن است اما نگریستن به فروتنی و تجانس بین آن چه که فرد فکر می‌کند، می‌گوید و عمل می‌کند، برای شناختن او و پی بردن به قدرت رهبری‌اش، لازم است.

این ده سوال را در مورد کسی بپرسید یا حتی می‌توانید سئوالاتی به زیر مجموعه هر یک از آنها اضافه کنید. اینها شما را برای قضاوت بهتر درباره مردم و افراد که می‌خواهید استخدام کنید، کمک می‌کند.

نقل از صدای اقتصاد

 

فراموش كنيد چيزي را كه نمي توانيد به دست بياوريد و به دست آوريد چيزي را كه نمي توانيد فراموش كنيد . (شكسپير)

«اوباما»ي  فرصت ساز

رياست جمهوري اوباما موجب شكل‌گيري مباحث گوناگوني در خصوص ارزيابي عملكرد سياست خارجي دولت وي و موفقيت‌ها و ناكامي هاي  ايالات متحده در كنش هاي برون مرزي شده است . منتقدان اوباما سياست خارجي او را  ضعيف ، تدافعي و عمدتاً متكي بر قدرت نرم تصور مي كنند  و وي را فردي مي دانند كه فرصت ها را از اين كشور ستانده و هژموني ايالات متحده را تضعيف كرده است .  ادعاي منتقدان اين است كه اوباما اهل صحبت است و اهل عمل نيست  و به بيان جوزف ناي ، منتقدان او را به صورت ستاره راكي تشبيه مي كنند كه جايزه نوبل را بر اساس قول هايش گرفته نه بر اساس عملكردش . منتقدان  محبوب بودن اوباما را به سخره  گرفته  و معتقدند  موضوع خاورميانه ، مساله كره شمالي ، عراق ، افغانستان و ايران همچنان در سياست خارجي اوباما لاينحل باقي مانده ومشكلات ديگر نيز به آن افزوده شده است .

در مقابل حاميان تاكيد دارند كه نتيجه بخش بودن سياست هاي اوباما نياز به زمان دارد و تاكيد مي نمايند كه اوباما وارث يك سري مشكلات از پيش تعيين شده بوده  ، نظير  بحران جهاني اقتصاد ، فرسودگي و تحليل تدريجي رژيم منع گسترش سلاح هاي هسته اي و زوال فرايند صلح خاور ميانه و درنتيجه ساخت مجدد استرات‍ژي ايالات متحده نيازمند زمان است .

زماني كه اوباما قدرت را به دست گرفت مشاوران اقتصادي كاخ سفيد به او گوشزد كرده بودند   كه شانس بازگشت  به ركود اقتصادي دهه سي ،  يك به سه مي باشد و اگر اوباما نتواند جلوي اين فاجعه را بگيرد ، وضعيت ركود بزرگ تكرار خواهد شد و موفقيت در اين راه صرفا به محرك هاي اقتصادي در داخل ايالات متحده  وابسته نيست بلكه نياز به هماهنگي بين المللي دارد .

از اين رو اوباما ضرورتا و آگاهانه چرخشي در سياست خارجي اين كشور ايجاد نمود .  ایالات متحده که در دوران جورج بوش به دنبال یکجانبه گرایی و ساخت جهانی تک قطبی بود ، در دولت اوباما چندجانبه گرایی را مبنای سیاست خود قرار داد و سعی نموده از طریق دیپلماسی فعال و مذاکرات چند جانبه منافع ملی را پیگیری نماید . چندجانبه گرايي درحقيقت به معني همكاري بين المللي بيش از دو حكومت است  كه هدف آن  حل مشكلات بين المللي و برخورد با منازعاتي است كه از ماهيت آنارشيك نظام بين الملل حادث مي شود .

اوباما محدوديت هاي قدرت ايالات متحده را در سده 21 پذيرفت و سعي كرد با تاكيد بر چند جانبه گرايي چهره اين كشور را در عرصه بين الملل بهبود بخشد . درنتيجه دركانون سياست خارجي اوباما استفاده از “قدرت هوشمند” قرار گرفت  كه در حقيقت تركيب موفقيت آميزي از منابع قدرت سخت و نرم در زمينه هاي مختلف به شمار مي رود .  

اوباما خوانش جديدي از  عدم گسترش سلاح هاي هسته اي ارايه مي دهد  و  نقش سلاح  هسته ای را مجددا در راهبرد ايالات متحده مورد تامل قرار داد . استفان والت به درستي بر اين موضوع اشاره مي نمايد كه اگر آن گونه كه ایالات متحده اعلان می كند ، گزینه کاربرد سلاح اتمی را به عنوان ضربه اول در مقابل دولت غیر هسته ای چون ایران به کار می گیرد ( تحت برخی از شرایط خاص) ، پس حكومت ايران به صورت عقلايي  این چنین نتیجه گیری نخواهد کرد که داشتن زرادخانه هسته ای و « نقش حیاتی» آن به خودی خود می تواند مانعی براي سياست هاي ايالات متحده شود؟

امروز اوباما هم براي ايالات متحده و هم براي ايران يك فرصت بالقوه به شمار مي رود و ايران با آگاهي از اين فرصت تعاملات  برون مرزي خود را افزايش داده است و اين موضوع همان هدف غايي سياست است كه به دنبال كشف قواعد پيچيده قدرت بخشي و  هنر كارگرداني منافع متضاد مي باشد . جمهوري اسلامي به اين بلوغ سياسي رسيده است كه نمي بايد فرصت سوز بود هرچند ممكن است نتايج مورد انتظار از مذاكرت با ايالات متحده حاصل نشود .

بنابراين از منظري ديگر شناخت و درك فرصت ها نشانه اي از رشد سياسي است . درنتيجه  قدم زدن وزير امور خارجه ايران  با جان كري امري مذموم نيست چرا كه فردي كه به اهميت سياست و قدرت  آگاه است  قدر لحظه ها  را به درستي مي داند ، فرصتي كه ممكن است هيچ گاه تكرار نشود . اين روزها عقلانيت در كنش هاي برون مرزي ما و فاصله گرفتن از احساسات و  در يك راستا قرار گرفتن و هماهنگ عمل كردن اركان نظام در سياست خارجي به گونه چشمگيري تقويت شده است و آن را بايد به فال نيك گرفت و به اين نكته توجه داشت كه اوباما نياز به پيروزي در داخل دارد نه در مقابل ايران  و اين يك واقعيت است كه ايران جزيره ثبات خاورميانه محسوب مي شود و انديشه هاي بنيادگرايانه در جامعه ايران محلي براي رشد ندارند ، پس رويكرد تهاجمي با تاكيد بر قدرت سخت آنچنان كه مورد نظر محافظه كاران است ، مشكلي را حل نمي كند و از  نقشي كه  ايران در مبارزه بر عليه تروريسم مي تواند برعهده گيرد نبايد به آساني گذشت .

 

http://www.tahlileiran.ir/a/563.html

مسلمان بودن یعنی طالب حقیقت بودن نه مالک حقیقت بودن

مسلمان بودن یعنی طالب حقیقت بودن نه مالک حقیقت بودن/متن سخنرانی استاد مصطفی ملکیان در کنگره والاپیامبر رحمت ( نقل از وب سایت فرهنگی نیلوفر)

 

در طول 1400 سال اخیر تفسیرهای مختلفی از دین اسلام به دست داده شده و این تفسیرها در عین این که همه تفسیرهایی هستند مبتنی بر متون مقدس دینی و مذهبی مسلمانان، واقعاً در مواردی چنان فاصله‌ای با هم دارند که باورکردنی نیست که همه این مفسران مجموعة متون واحدی را تفسیر می‌کنند. درباره تفسیرهای مختلفی که از هر دینی در طول تاریخ شده و از جمله از اسلام در طول 1400 سال، دو بحث از یکدیگر قابل تفکیکند. یکی این که از میان تفاسیر متعدد کدام تفسیر، به متون مقدس دینی و مذهبی وفادارتر است؟ کدام‌یک تفسیر صحیح‌تر و درست‌تر و پذیرفته‌تری است؟ بر اساس قواعد تفسیری و بر اساس آن‌چه که در دانش تفسیر متون استقرار پیدا کرده است تفسیر برتر کدام است؟

یعنی اگر متکلمان اشعری و متکلمان معتزلی و متکلمان امامی درباره اسلام سه نوع تفسیر به‌دست داده‌اند و اگر فقیهان شافعی و حنبلی و حنفی و مالکی و جعفری و سایر مکتب‌های فقهی از اسلام تفسیرهای مختلفی به‌دست داده‌اند و اگر عالمان اخلاق از اسلام تفسیرهای مختلفی به‌دست داده‌اند، بعضی از اسلام تفسیر اخلاقیِ عرفانی به‌دست داده‌اند، برخی تفسیر اخلاقی- فلسفی، برخی تفسیر اخلاقی- نقلی و تعبدی و برخی هم تفسیر اخلاقی- مصلحت‌اندیشانه. همچنین اگر در دنیای اسلام اسلام‌های بنیادگرایانه داریم و اسلام‌های سنت‌گرایانه و اسلام‌های تجددگرایانه، باز می‌شود رشته این تفسیرهای مختلف را بیش از این هم ادامه داد. یک بحث درباره همه این تفاسیر این است که کدام‌یک از این تفاسیر به متون مقدس دین اسلام نزدیک‌تر است؛ یعنی تفاسیر پذیرفتنی‌تر، درست‌تر و قابل دفاع‌تری هستند؟ من به این بحث اول کاری ندارم چون بسیار بحث پیچیده‌ای‌ است.

اما بحث دومی هم درباره این تفاسیر می‌شود کرد و آن بحث این که کدام یک از این تفاسیر به‌مصلحت‌ ترند؟ کدام مصالح بشر را بیشتر و بهتر برآورده می‌کنند؟ و به خصوص مصالح امت اسلام و مسلمانان جهان را بهتر تأمین می‌کنند. در این‌جا بحث بر سر این نیست که حقانیت نظری کدام یک از این تفاسیر بیشتر از بقیه است. بحث این است که مصلحت عملی، اقتضای روی‌کردن به کدام یک از این تفاسیر را بیشتر از سایر تفاسیر دارد؟!

بحث بر سر این است که واقعاً چه تفسیری از میان این تفاسیر هست که اگر به آن تفسیر اولاً التزام نظری و ثانیاً التزام عملی داشته باشیم، در ساحت فردی، انسان‌هایی می‌شویم دارای زندگی خوش‌تر، خوب‌تر، زندگی معنادارتر و ارزشمندتر و پرکارکردتر و در ساحت جمعی هم جامعه‌هایی می‌سازیم دارای امنیت و رفاه و عدالت و آزادی بیشتر.

این‌جا بحث مصلحت فردی و اجتماعی کانون توجه ماست. چون در میان همة تفاسیری که از اسلام شده همه این دو کار را به یکسان هرگز انجام نمی‌دهند. ما باید ببینیم در میان این تفاسیر مختلف کدام، فردِ بهتر و جامعة بهتری می‌سازند. فرد بهتر یعنی فردی که زندگی خوب‌تر و خوش‌تر و ارزشمندتر و معنادارتر و زندگی پرکارکردتری دارد و جامعة خوب هم یعنی جامعه‌ای که دارای امنیت بیشتر، رفاه بیشتر و عدالت بیشتر و آزادی بیشتری باشد.

من به این نکتة دوم می‌خواهم امروز توجه داشته باشم علی‌الخصوص امروز یعنی علی‌الخصوص در دنیای پس از جنگ جهانی دوم به این سو، یعنی دنیایی که از هفتاد سال اخیر با آن مواجهیم. دنیایی که از آن به دهکدة جهانی تعبیر می‌شود و به دو اعتبار واقعاً این دنیا دهکدة جهانی است: یکی از لحاظ نظری و دیگر از لحاظ عملی. این جنبة نظری و عملی دست‌به‌دست هم داده‌اند و دهکدة جهانی امروز را دنیایی بسیار ترد و شکننده و دنیایی که باید با احتیاط هرچه فراوان‌تر در آن زیست و با آن مواجه شد، تبدیل کرده‌اند. دنیای امروز ما به همین دو جهتی که خواهم گفت دنیایی بی‌سابقه در تاریخ است: به لحاظ تردبودن و شکننده‌بودن و به لحاظ این که باید خیلی احتیاط و مراقبت کرد در این دنیا؛ در چگونه زیست‌کردن و چگونه دادوستدکردن با آن. چون دنیایی است که با ادنی خطایی ممکن است بشکند و شکستن آن به معنای این است که نسل بشر حتی در انقراض کمیّ و نه فقط کیفی، قرار بگیرد.

ما امروزه در هفتاد سال اخیر دنیایی داریم که هر واقعه‌ای در هر گوشة این دنیا رخ بدهد می‌تواند چند ثانیة بعد به اطلاع همة مردم دنیا برسد. ممکن بود دویست سال پیش واقعه‌ای در ده من رخ بدهد و پنجاه سال بعد هم خبر این واقعه به پنجاه کیلومتری ده من نرسد اما امروزه دهکدة جهانی، به لحاظ نظری، اقتضایش این است که هر واقعه‌ای هرچند هم جزیی و کم‌اهمیت به نظر بیاید، به اطلاع همة مردم جهان خواهدرسید. پس ما به لحاظ نظری ذهن‌های پراطلاع‌تر و پرمعلومات‌تری پیدا کرده‌ایم.

اما از لحاظ عملی اقتضای دهکدة جهانی این است که هر واقعه‌ای در یک جا رخ داد می‌تواند در همه جای جهان اثرگذار باشد؛ یعنی چنین نیست که ارزان‌شدن پنبه در یک کشور فقط اثرش روی زندگی مردم آن کشور باشد، حتی چنین نیست که ترور یک شخص در یک گوشة عالم فقط خانواده‌ای را بی‌سرپرست کرده باشد بلکه ممکن است یک فرد در یک گوشة عالم ترور شود و ناگهان این ترور در صحنة عملِ کلِ جامعه بشری، اثر بگذارد؛ یعنی کمتر می‌شود کاری در زندگی انجام داد که این کار تأثیری بر روند جهانی نداشته باشد.

به لحاظ عملی، مفهومی به نام چاردیواری اختیاری کمتر می‌شود. شما به لحاظ نمادین هم اگر دقت بکنید، شما اگر به این قضیه به لحاظ نمادین هم نگاه کنید، همین‌گونه است. در گذشته وقتی در خانه‌ام را می‌بستم، هرکاری می‌کردم، مربوط به خودم بود اما حالا به لحاظ نمادین هم اگر در خانه را می‌بندید، هر کاری نمی‌توانید بکنید چون ساکنان آپارتمان بالا و پایین هم تحت تأثیر عمل شما قرار می‌گیرند. اکثر افعال ما می‌تواند بر روند کل جهان تأثیر بگذارد. معنایش این است که دامنة نظر ما هرچه فراخ‌تر و دامنة عمل‌مان هرچه تنگ‌تر شده است. شما امروز می‌بینید که یک شخص می‌تواند وضع جهان را تا مدتی تحت تأثیر قرار دهد و لازم نیست این شخص حتماً رئیس‌جمهور، شاه و نخست‌وزیر مملکت باشد. یک شهروند عادی در یک کشور می‌تواند کاری انجام دهد و کل جهان را تا مدتی زیر تأثیرات آشکار و ناآشکار و محسوس و نامحسوس خود قرار دهد. این جهانی است که ترد و شکننده شده است. همه‌ از همه‌چیز باخبر می‌شوند و همه کس ممکن است به هرچیز واکنش نشان دهد و این واکنش‌های جهانی ممکن است وضع را به سمت نابودی عام ببرد.

در این جهان دیگر نمی‌شود هر تلقی از دین را به صلاح دانست. بنده می‌خواستم در این صحبت بگویم اگر تلقی ما بخواهد تلقی‌ای باشد که به مصلحت فرد مسلمان و جوامع اسلامی و به مصلحت کل بشریت باشد، به گمان بنده باید هشت ویژگی داشته باشد. به‌ازای هر ویژگی که در تلقی ما از دین خودمان مفقود شود، ما بالقوه هم برای خودمان، هم برای جامعة اسلامی و هم برای کل جهان، خطرناک می‌شویم. این فقط دربارة اسلام صادق نیست. مسیحیت و آیین بودا و هندو و دیگر ادیان جهانی هم وقتی در دهکدة جهانی قرار می‌گیرند و دنیایشان دنیایی بسیار پراطلاعات و دارای دامنة تنگ عمل می‌شود، باید احتیاط کنند. من اگر در کوچه‌ای دارم راه می‌روم که این کوچه، کوچة وسیعی است و هر دو دقیقه، سه دقیقه یک آدم از این کوچه رد می‌شود، بی‌احتیاط راه‌رفتنم خیلی ضرری نمی‌زند اما اگر در کوچه‌ای راه می‌روم که هم کوچه تنگ است و هم مدام در کوچه رفت‌وآمد می‌شود و پرازدحام است، احتیاط من بسیار‌ بسیار مؤکدتر می‌شود. چون در این کوچه بی‌احتیاطی من فقط به معنای زمین خوردن من نخواهدبود، به معنای این است که ممکن است این بی‌احتیاطی ما خیلی‌ها را از بین ببرد و به تعبیر مولانا:

ما که کورانه قدم‌ها می‌زنیم لاجرم قندیل‌ها را بشکنیم

وقتی کورانه قدم زدیم لاجرم قندیل‌ها و اشیای قیمتی فراوانی را می‌شکنیم. این کورانه قدم‌زدن حتی اگر کورانه قدم زدن مسلمانان هم باشد- که متأسفانه امروز مسلمانان بسیار کورکورانه قدم می‌زنند- گمان می‌کنم نه به فرد مسلمان و نه به اجتماعات اسلامی هیچ نیکی نرساندند.

مسلمانان هم باید با چشم باز زندگی بکنند. صرف این که شهادتین بگویند و چشمشان را ببندند و هرطور خواستند زندگی کنند، این چیزی نیست که به صلاح خودشان و به صلاح دیگران باشد. این هشت ویژگی را من با اختصار هر چه تمام‌تر اشاره می‌کنم:

- اولین چیزی که باید به آن توجه کنیم این است که مسلمان اگر بخواهد برای خودش و دیگران مضر نباشد، باید دست از خودشیفتگی بردارد. خیلی از ما اگر حتی خودشیفتگی فردی نداشته باشیم، خودشیفتگی دینی و مذهبی یا خودشیفتگی قومی داریم. ممکن است من در رفتارم خیلی متواضع باشم اما وقتی در دلم جست‌وجو کنید این حس را در من بیابید که ما مردم ایران چون مردم ایرانیم با همة جای جهان فرق داریم؛ ما مسلمانان چون مسلمانیم با همة مردم جهان فرق داریم. این خودشیفتگی‌های گروهی و قومی گاهی نژادی است و گاهی مربوط به رنگ پوست است و گاهی مربوط به زادگاه و محیط رشد است و گاهی خودشیفتگی‌های دینی و مذهبی است. هیچ مسلمانی نباید خودشیفته باشد، اگر بخواهد به زندگی خود و دیگران لطمه نزند.

خودشیفتگی گروهی یعنی این که من بگویم این گروه فقط به این جهت که گروه من است، بر دیگر گروه‌ها ترجیح دارد. ما این تکبر و خودشیفتگی را در زندگی فردی خودمان هم داریم. اگر من بگویم پدر من، شهر من، کشور من، رشتة تحصیلی من و حزب من و انجمن من و طبقة اجتماعی من فقط به لحاظ این که من به آن تعلق دارم بهترین است، این یک نوع کبر و عجب است. و ما مسلمانان هم مثل پیروان بسیاری از ادیان و مذاهب جهان، کاملاً مستعد این خودشیفتگی هستیم. این که ما فقط به دلیل این که شهادتینی گفته‌ایم و دیگران این شهادتین را به زبان نیاورده‌اند و فقط به خاطر این که چند گرم گوشت را در دهان خودمان جنبانده‌ایم، ما بر دیگران برتری نداریم. این سخن خودشیفتگی قومی است و این خودشیفتگی قومی نه فقط باعث می‌شود که ما به دیگران نقمت‌ها و آزارها و دردهایی وارد کنیم، بلکه خودمان را هم از نعمت‌هایی که می‌توانیم از آن‌ها دریافت کنیم، محروم می‌کنیم چون خودشیفته‌ایم و می‌گوییم خودمان همه چیز را داریم و نیازی به کس دیگری نداریم.

ویژگی دوم: مسلمان بودن به معنی طالب حقیقت بودن است نه مالک حقیقت بودن. ما مسلمانان و پیروان ادیان دیگر نباید گمان کنیم که عالم انسانی و زندگی این‌جهانی و حیات دنیوی مثل اقیانوسی بسیار مواج و پرتلاطم است و در این اقیانوس فقط یک کشتی وجود دارد و ما هم سوار بر آن کشتی هستیم. متأسفانه این تلقی به ما القا می‌شود که در تلاطم‌‌انگیزی این جهان هستی همه در معرض غرقند، مگر کسی که سوار کشتی خاصی شود و البته خود ما قبلاَ سوار این کشتی شده‌ایم و بقیه در حال غرق‌شدن در این دریا، هستند.

وقتی تصور کنید که شما از خطر غرق‌شدن رهیده‌اید، در زندگی شما سه اثر می‌گذارد؛ اول این که فکر می‌کنید در این کشتی هر کاری بخواهید می‌توانید بکنید. گویا اعمال ما چون سوار کشتی شده‌ایم و به امن رسیده‌ایم، دیگر هیچ اثری ندارد. اثر دومش هم این است که اگر خیلی اخلاقی و دل‌سوز باشیم، آدم‌هایی را که سوار کشتی نشده‌اند دائما دعوت می‌کنیم که اجازه دهید دستتان را بگیریم و سوار کشتی خودمان بکنیم. تازه این اخلاقی‌ترین شکل آن است که بخواهیم به آن‌ها کمک کنیم و نتیجة سوم آن این است که خیلی‌وقت‌ها ما نوعی سنگ‌دلی پیدا می‌کنیم و می‌‌گوییم کسی که سوار کشتی ما نشده باید غرق شود و اگر بتوانیم کاری می‌کنیم که سریع‌تر هم غرق شود. فکر می‌کنیم هر چه بر سرشان می‌آید کفارة همین گناهی است که اسمش سوار کشتی ما نشدن است و ما در این سال‌های اخیر به‌وفور این را شنیده‌ایم.

اشتباه ما این است که فکر می‌کنیم دین یک کشتی در اقیانوس مواج هستی است، درحالی که دین چیزی جز شناکردن نیست و هیچ کشتی‌ای وجود ندارد. دین دعوت به سوار کشتی‌شدن نیست، دین شناکردن به نوعی خاص است. آدم متدین کسی است که فنون شناگری‌اش را دائماً تکمیل می‌کند.

ویژگی سوم: من بیش از همه بر این ویژگی تأکید دارم؛ به خاطر این که مغفول‌ترین جنبة حیات دینی ماست و آن این است که ما باید قبول داشته باشیم که حقیقت آشکار نیست. یک ناآشکارگی حقیقت وجود دارد. اگر شما حقیقت را در هر حوزه و زمینه‌ و ساحت و معرفت بشری آشکار بدانی، به نظرتان می‌آید کسانی که با ما مخالفند عناد و دشمنی دارند. به عنوان مثال دو حقیقت را در نظر می‌گیریم. یک حقیقت این است که دو به اضافه دو چهار می‌شود و حقیقت دیگر این که تعداد کهکشان‌ها از صدهزارتا بیشتر است. اگر کسی حقیقت اول را انکار کرد شما می‌گویید حتماً با حق و حقیقت عناد دارد چون امر به این واضحی را انکار می‌کند اما اگر کسی حقیقت دوم را انکار کرد شما به این صراحت نمی‌گویید که عناد با حق و حقیقت دارد، فقط ممکن است بگویید خطا می‌کند چون حقیقت دوم به آشکارگی حقیقت اول نیست.

این که ما هرکس را که غیرخودمان است معاند می‌دانیم دلیلش این است که نظریه‌ای پس پشت ذهنمان است که حقیقت آشکارِ آشکار است و این حقیقت نزد ماست و کسی که آن را انکار می‌کند، معاند است.

شما هر‌چه‌قدر به نظریة آشکارگی حقیقت بیشتر معتقد باشید، بیشتر با بقیة انسان‌ها و دگراندیشان خصومت پیدا می‌کنید. فکر می‌کنید یک حقیقت مثل آفتابی را بعضی انکار می‌کنند و خبر ندارید که در اغلب حوزه‌های بشری حقیقت خیلی ناآشکار است و باید ذره‌ذره و با مساعی مشترک کل نژاد بشر به آن نزدیک شد. وقتی من دیگران را مخالف یک حقیقت واضح ندانم می‌توانم با او دوستی هم بکنم. یکی از دلایلی که ما با دگراندیشان و پیروان ادیان و مذاهب دیگر و حتی با لادینان و ماتریالیست‌ها نمی‌توانیم دوستی کنیم به خاطر این است که فکر می‌کنیم حقیقت‌های واضحی را دارند انکار می‌کنند ولی فی‌الواقع حقیقت واضحی در کار نیست.

شما می‌دانید که از قدیم‌الایام می‌گفتند که ریاضیات آن شاخه‌ای از علم است که حقایقش از همه واضح‌تر است اما امروزه خیلی از فیلسوفان ریاضی معتقدند حتی حقایق ریاضی هم به وضوحی که ما فکر می‌کنیم نیست. معنای این، سفسطه‌اندیشی و نسبی‌گرایی نیست. معنایش این است که ما باید ذره‌ذره به حقیقت نزدیک شویم. ویژگی چهارم: دین از ما یک فرایند خاص را می‌طلبد نه یک فرآوردة خاص. یک موقع من به بچه‌ام می‌گویم تو باید تا ده دقیقة دیگر به منزل فلان شخص برسی. این‌جا برای من نتیجة کار و فرآورده مطلوب است. اما یک موقع هست که من می‌خواهم به بچه‌ام طرز راه‌رفتن را یاد بدهم و نمی‌خواهم به جای خاصی برسد. چون برایم فرآیند مهم است.

چیزی که اسلام از ما می‌خواهد این است که راه‌رفتن‌مان بر اساس صداقت و جدیّت باشد. شما اگر یک معلّم منصف باشید توقع‌تان از شاگردان‌تان این است که شما با صداقت و جدیّت در طول سال کسب علم کنید اما هرگز از آن‌ها نخواهید خواست که در پایان سال همة نمرة بیست بگیرند چون می‌دانید آی‌کیو و قدرت فهم و بهرة هوشی و قوت حافظه و سرعت یادگیری‌شان به اندازة هم نیست. اگر ما بخواهیم همة انسان‌ها به یک جا برسند، باید وقتی به دنیا می‌آیند همه از یک جا به راه افتاده باشند.

یک معلم منصف هیچ‌وقت نمی‌تواند به بچه‌ها بگوید برای من مقصد مهم است و مقصد بیست است اما می‌تواند به قول مولانا به آن‌ها بگوید: سوی من می‌غیژ و می‌غیژ و بیا

اسلام و هردینی هم از ما همین را می‌‌خواهد و طالب یک فرایند خاص است همراه با دو ویژگی صداقت و جدیت. یکی این که در زندگی جدی باشیم و آن را بازی تلقی نکنیم و دیگر این که قصد فریب خودمان و دیگران را نداشته باشیم. قرآن می‌گوید: «ان‌الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» (کسانی که مجاهده کنند و همه‌توانشان را به کار ببندند(جدیت)، فینا: در راه حقیقت.) بنابراین باید از تلقی دینی ما این نکته که شما حتماَ باید به جای خاصی برسید، حذف شود و به جای آن، این تلقی بیاید که شما باید خوب راه بروید.

ویژگی پنجم و تلقی دیگر که باید داشته باشیم این است که اسلام دوست دارد که فرد و جامعه اصلاح شوند اما هدف هر فردی باید فقط اصلاح خودش باشد. اگر هرفرد خودش را هرچه بیشتر اصلاح کند نتیجه‌ این می‌شود که اطرافیان زیر تأثیر او اصلاح می‌شوند. اصلاح خویش باید تنها هدف باشد و اصلاح جامعه باید نتیجة زندگی باشد. هدف زندگی یک فرد مسلمان اصلاح خویش باید باشد. این همان است که از پیامبر نقل شده است که گفته‌اند: «دعوت بکنید به حقیقت اما نه با زبان‌های‌تان بلکه با عملتان.»

ما متأسفانه تنها چیزی که در زندگی‌مان نیست اصلاح خود است و فقط ذره‌بین را روی دیگران گذاشته‌ایم. کسانی که می‌بینید به نام اسلام بزرگ‌ترین جنایات را انجام می‌دهند و اسباب وهن اسلام شده‌اند دلیلش این است یک بار به خودشان نمی‌پردازند و ذره‌بین را روی خودشان نگذاشته‌اند و بعد هم متمسک به اصل امر به معروف و نهی از منکر می‌شوند. درحالی که روز اولی که امر به معروف و نهی از منکر تشکیل شد، هرگز معنایش این نبود که تو مطلقاَ به خودت کار نداشته باشی و فقط ذره‌بین داشته‌باشی و مجرم و بزهکار پیدا ‌کنی و امربه‌معروف و نهی‌ازمنکرشان کنی.

از قول حضرت موسی در قرآن آمده است که: «لا املک الا نفسی و اخی»: (من فقط خودم و برادرم را می‌توانم ضبط و مهار کنم.) بعضی از عرفا وقتی به این آیه می‌رسند می‌گویند «اخی» را هم موسی خیلی به جا نگفته. انسان فقط ضبط و مهار خودش را به عهده دارد. بعد از اصلاح شخص تأثیرش بر بقیه هم اتفاق می‌افتد. این که من خودم غوطه‌ور در هزار مفسده و جرم و جنایت و گناهم اما هروقت تریبون به دستم می‌آید توبیخ و پرخاش می‌کنم، خلاف آن چیزی است که اسلام گفته است.

ویژگی ششم: مطلب بعدی که وجود دارد؛ فرض کنید من برای شما اثبات کردم که زیباترین ساختمان در شهر اصفهان فلان بنا است و فرض کنید واقعاَ اثباتم اثبات موفقی باشد؛ چون اطلاعات هنری و معماری من بسیار بالا است. بعد شما برمی‌گردید و به من می‌گویید خوب این ساختمان به تو چه ربطی دارد؟ تو چرا مباهات می‌کنی؟ من چه می‌توانم بگویم. من فرض می‌کنم شما با تمام اصول فلسفی و روان‌شناختی و عرفانی و اخلاقی، با تمام زرادخانة فکری‌تان ثابت کردید که اسلام کامل‌ترین دین جهانی است؛ اگر من به شما گفتم این که اسلام کامل‌ترین دین جهان است، چه ربطی به تو دارد؟!

کی‌یر کگور به مسیحیان گفت؛ مسیحیان، اول اثبات کنید خودتان مسیحی هستید، بعد اثبات کنید مسیحیت کامل‌ترین دین است. ما که هنوز اثبات نکرده‌ایم خودمان مسلمانیم، چه‌طور می‌‌خواهیم ثابت کنیم اسلام بهترین دین است؟!

ویژگی هفتم: مطلب بعدی این که تا وقتی که ما انسان‌هایی را که رذایل دارند، انسان‌های شرور می‌دانیم نه انسان‌های بیمار، تلقی دینی درستی نداریم.

همان‌طور که جسم من دست‌خوش بیماری می‌شود یا قلبم یا معده‌ام، ذهن و روان من هم دست‌خوش بیماری می‌شود. آیا جای سؤال نیست که کسی را که جسمش بیمار می‌شود پیش پزشک می‌بریم و کسی را که ذهن و روانش بیمار می‌شود، شلاق می‌زنیم؟! چه تفاوتی بین بدن و ذهن و روان وجود دارد؟! تلقی شر با بیماری فرقش این است که اگر معتقد شدید فلان خصلت روانی و ذهنی کسی بیماری است، سه حالت پیدا می‌کنید؛ اول دلتان به حال او می‌سوزد، دوم سعی می‌کنید تا آن‌جا که در توان‌تان هست او را به یک پزشک برسانید؛ سوم این که اگر بیمار را به پزشک رساندید دیگر پزشک از فردا صبح به بیمارتان تلفن نمی‌کند که اگر این دارو را نخوری سه ضربه شلاق و اگر مرتب نخوری یک ضربه شلاق و... پزشک می‌گوید من نسخه را می‌پیچم و می‌گویم طبق نسخه عمل کن اما من پاسبان و پلیس و قوة قضاییه برای تو ندارم. خود قرآن می‌گوید ما راه را به شما نشان می‌دهیم برای این که کسانی که به راه نجات می‌خواهند بروند با چشم باز و کسانی هم که به راه هلاک می‌خواهند بروند با چشم باز بروند.

یکی از وصف‌هایی که در نهج‌البلاغه در مورد پیامبر آمده «طبیب دوار بطبه» طبیب دوره‌گرد، طبیب بود، نه شلاق‌به‌دست، نه عسس، نه پلیس.

ویژگی هشتم: نکتة آخر این است که دین اسلام اگر بخواهد برای ما نفع داشته باشد باید همراه با استدلال‌گرایی باشد. به تعبیر قرآن: «قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین.» برهان به معنی سخن روشن. یک سخن و دلیل روشن بیاورید اگر راست می‌گویید. ما مسلمانان آیا از این قاعده معافیم؟ فقط یهودی‌ها باید دلیل روشن بیاورند در اعایشان تا قرآن توبیخشان نکند؟ استدلال‌گرایی یعنی استفاده از نیروهای باورانندة بشری. ما با توسل به نیروهای باوراننده می‌توانیم بی‌باور را به آستانة باور بکشانیم. به فرد بی‌باور می‌‌گوییم من به خدا باور و اعتقاد دارم. تو هم به استدلال من گوش بده. شاید تو هم به آستانة باور به وجود خدا برسی!

اگر نیروهای باوراننده در جامعه‌ای مفقود شدند و کسی استدلال نکرد، یا فریب‌کاری جای‌گزین آن می‌شود یا خشونت. برای کسانی که ذهن‌های ساده‌لوح دارند و زودباورند (عوام‌الناس)، فریب‌کاری واسطه قرار می‌گیرد و برای کسانی که ذهن‌های تیز دارند و فریب نمی‌خورند (خواص)، خشونت به کار گرفته می‌شود.

صلاح جهان اسلام این است که استدلال‌گرایی وارد حوزة دین شود. اگر بخواهیم عوام‌الناس را با فریب به این سو و آن سو نکشانیم و خواص را به زندان و جرم و جریمه نکشانیم، چاره‌ای جز این نیست که به استدلال‌گرایی برگردیم و ببنیم برای ادعاهای خود چه استدلال‌هایی داریم.

نتیجه: اگر این هشت نکته در تلقی دینی ما به‌جد وارد می‌شد و ما هم التزام عملی و نظری به آن داشتیم من فکر می‌کنم جهان اسلام هم خودش دنیایی بهتر از این داشت و هم می‌توانست در ساخت دنیای بهتر سهمی داشته باشد. این تلقی‌های هشت‌گانه روی‌هم رفته در تفکر عرفای اسلامی بیشتر از همه‌جا هست. بنابراین می‌خواهم نتیجه بگیرم که من شخصاً نه تلقی متکلمان اسلامی و نه تلقی فقهای اسلامی را دارای این هشت ویژگی نمی‌بینم و معتقدم در میان گروه‌های مختلف مسلمان عرفا بیش از همه این ویژگی‌ها را دارند.

 

خدایا چنان کن سرانجام کار تو خوشنود باشی و ما رستگار

مکان: خمینی شهر سالن سینما فرهنگ /زمان: جمعه 26 دی ماه / برگزار کنند : بنیاد فرهنگی امید / منبع: روزنامه صبح اندیشه

تجربه اصلاح تدریجی قانون کار  

http://tahlileiran.ir/a/464.html